کد محصول: 2261
تعداد صفحه: 20 صفحه
نوع فایل: PDF,Word
قیمت: 31000 تومان
مرگ در نگاه نیچه
چکیده
فریدریش نیچه فیلسوفی است که به دفعات از معنای مرگ سخن میگوید و در آثارش مشخصاً به «مرگ خود خواسته» میپردازد. همچنین میتوان از برخی جملات او دعوت مستقیم انسان به مرگ را استنباط کرد؛
این دعوت نه از سر انکار خواست زندگی (به نحوی که شوپنهاور مطرح میکند) بلکه در نتیجهی آمیختن آن با ایدههای نوظهور دیگری نظیر «خواست قدرت» و یا «ابرانسان» مطرح میشود.
ابرانسان نور امیدی است که بر انسانیت مورد عنایت نیچه میتابد و از این رو نمونهی عالی خواست قدرت و پذیرندهی نظریه «بازگشت ابدی» اوست.
در این مقاله ابتدا از ابرانسان و رابطهی آن با مرگ خودخواسته سخن میگوییم تا در مقابل بتوانیم انتقاد نیچه از باورهایی که نشانگر نفی ارزش زندگی هستند را درک کنیم.
به عقیدهی نیچه اگر اندیشیدن در باب مرگ با تفکر هستیمحور در هماهنگی کامل باشد ارزشمند خواهد بود در حالیکه «واعظان مرگ» فیلسوفانی هستند که تنها به یک بعد زندگی (رنج) توجه میکنند؛
اگرچه در پایان خواهیم دید که وی نتوانسته است راهی مشخص و کاربردی را در راستای این هماهنگی ترسیم کند و بنابراین پس از نیچه نیز تفکر در خصوص بیمعنایی زندگی و خودکشی به عنوان نتیجهی منطقی تجربهی پوچی ادامه مییابد.
کلیدواژهها
مرگ زندگی ابرانسان مرگ خودخواسته نیچه
مقدمه
معمولاً تا زمانی که انسان احساس جوانی میکند به نحوی به زندگی مشغول میشود که گویی برای همیشه زنده و جاوید باقی خواهد بود. لکن تمامی انسانها از آن رو که جان دارند، روزی جان خویش را از دست خواهند داد. به عبارت دیگر تنها میتوان از جملهی: «من خواهم مرد» اطمینان حاصل کرد.
چنانکه میدانیم مرگ بر اساس قواعد اتفاق نمیافتد بلکه همچون دزدی در شب حمله میکند. بنابراین وظیفهی انسان یا بهتر است بگوییم فیلسوف این است که پیش از ورود دزد مرگ به خانهی حیات، آمادگی لازم را برای گزینش بهترین واکنش داشته باشد.
البته هدف فیلسوف نه بیشتر بودن بلکه بهتر بودن است و مدت زمان زندگی برای او مهمتر از چگونه زیستن نیست.
در ابتدای کار میتوان مرگ را به سه معنای نیستی، فقدان آگاهی و انتقال بخشی از وجود (روح) از یک جهان به جهان دیگر به کار برد.
در قسم اول و دوم مرگ یک مفهوم تهی است چرا که خلاف زندگی عینیت ندارد. همچنین مرگ، همواره مرگ دیگری است و به همین دلیل نمیشود تعریفی از آن ارائه کرد و دستیابی به یک تعریف واحد دور از انتظار خواهد بود. آنچه مرگ را ناشناخته و ترسناک جلوه میدهد ناگهانی بودن است.
گرچه امروزه میتوان به طور تقریبی زمان مرگ موجودات زنده را تخمین زد اما آگاه نبودن از آنِ موجبات اضطراب و افسردگی آدمی را فراهم میآورد.
در همین راستا یکی از اساسیترین پرسشها میتواند این باشد: چطور میشود در میان زیستن با مرگ کنار آمد؛ به نحوی که نه آینده را کاملاً نادیده گرفت و نه برای گریز از احساس پوچی به خیال بافی پناه برد؟
بدین معنا فلسفهورزی پیوند ژرفی با مرگاندیشی دارد؛ چرا که هر متفکری که به هستی بیندیشد در حقیقت به نیستی نیز میاندیشد. بر این اساس نگرش ما در این خصوص میتواند به زندگیمان معنا بخشد و یا آن را از معنا ساقط کند.
فهرست مطالب
چکیده ۱
مقدمه ۲
ابرانسان زرتشت ۶
مرگ ۷
مابعدالطبیعه و واعظان مرگ ۸
مرگ خودخواسته ۱۱
مرگ سقراط ۱۳
نیچه در برابر شوپنهاور ۱۴
نتیجه ۱۸
منابع ۲۰